سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلب عاشق من
نویسنده :  سمیرا

Image Hosting by Picoodle.comImage Hosting by Picoodle.com 

 گل نازم
تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب و روز
گل این باغ بی نام و نشون باش
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
Image Hosting by Picoodle.comImage Hosting by Picoodle.com
گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
Image Hosting by Picoodle.comImage Hosting by Picoodle.com
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

Image Hosting by Picoodle.com

Image Hosting by Picoodle.com

چشمای تو برای من عالم زندگانیه
رنگ چشات برای من امید زندگانیه
من میمیرم اگه تو پیشم نمونی
رنگ دلم آبی شده میشه تو پیشم بمونی
چشمای من منتظرن منتظر رسیدنت
بیا دیگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟
این قلب من میتپه برای تو همینو بس
دق میکنم اگه نیای من میمیرم گوشه قفس
وای رسیدی عزیز من دلم برات تنگ شده بود
عزیز من میدونستی دیشب هیچ ستاره ای غایب نبود
من بودمو تو بودیو ستاره ها مهمونمون
پیشم بمون پیشم بمون پیشم بمون

Image Hosting by Picoodle.com

Image Hosting by Picoodle.com

  

از تو می نویسم

از تو می نویسم برای تو , از تو که همیشه با منی

از تو که در دل شکسته ام هستی , از تو می نوسیم

که نام و یادت در خط خط نوشته هایم جریان دارد .

تو را می نویسم که مهربانترینی , تو را که عزیزترینی

و می خوانمت .در لحظاتی که هیچ کس مرا نمی شنود.

هیچ چشمی مرا نمی بیند. وقتی از تو می نویسم

 دیگر تنها نیستم. دیگر غمگین نیستم

Image Hosting by Picoodle.com

Image Hosting by Picoodle.com

 

axduoni.blogfa  شعر و متن عاشقانه

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…

دلم برای کسی تنگ است.......

 


  • کلمات کلیدی :
  • پنج شنبه 87/10/19 ساعت 8:21 صبح
    نویسنده :  سمیرا

    دوستت دارم

                        

      دست من به آرزوها اگه با تو نرسیده 

     عوضش چشمای خیسم صد دفه خوابتو دیده

     اگه هدیه ای ندادی که بمونه یادگاری   

      عوضش خاطره هاموبا خودت همیشه داری

     اگه پاییزی کوچه اگه برگا دیگه زردن

      اما با بهار دوباره سبزو تازه بر میگردن

      رنگ آسمون چشمات واسه من همیشه آبی

      اگه حتی دیگه هرگز به نگاه من نتابی

      بین دستای من و تو اگه فاصله زیاده

      دنبالت بازم میگردم حتی با پای پیاده

     

      

    وقتی که دوستت دارم

    گلها زیباترند و آفتاب درخشان تر

    وقتی که دوستت دارم

    درختان سرو بلندترند و آسمان آبی تر

    smiliesmiliesmilieبگذار دوستت بدارمsmiliesmiliesmilie

    ببین که چگونه با عشق تو

    همه فصلها بهار می شوند...

    و چگونه دشتها سیراب می گردند...

    smiliesmilieبگذار دوستت بدارمsmiliesmilie

    وقتی که دوستت دارم همه گلها سرخ می شوند

    و دشت پر از عشق می گردد

    بگذار دوستت بدارم وقتی که دوستت دارم...

    ابرها شکوفا می شوند و از آسمان باران یاس می بارد

    smiliesmilieبگذار دوستت بدارمsmiliesmilie

    ببین که چگونه با عشق تو

    می پیوندم با خدا? آسمان و مهتاب

    و چگونه زندگی دوباره در من آغاز می گردد...

    smiliesmiliesmilieبگذار دوستت بدارم



  • کلمات کلیدی :
  • دوشنبه 87/10/16 ساعت 9:22 عصر
    نویسنده :  سمیرا

     من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو

    من به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری تو

     

    من در این دنیا دو چیزو میخوام یکی تو و دیگری خوشبختی تو

     

    من این دنیا رو واسه دو چیز میخوام یکی تو و دیگری برای موندن با توHeart Smile

    نامت برایم الهامی است تا این عشق نامه را بنگارم

    چشمان نافذت نظاره گر اعماق وجودم است که می سوزد

    و تو آنی که آتش درونم شعله های سرکشش را وام دار توست

    تو ای خیال و وهم و الهام زیبا مرا فراگیر

    به مثال پرستو بچه گان بازگشته از کوچ لانه ای بر این دیوار سست بنا کن

    تا سبزی  باز در من جوانه بزند و به شکوفه بنشیند

    بازگرد و ببین که از دوریت  که چندی بیش نیست چقدر پیر گشته ام

    روزی که پر پروازت را گشودی و رفتی تکه ای از مرا هم با خود بردی

    و من چشم در راه بازگشتت دارم تا به هم بپیوندیم و سبز شویم

    در فراق دوریت راه اشکهام خشک گشته

    پس بیا و پیرهن یوسف وارت بر دیدگانم افکن تا نور دیدگانت را ببینم

    مرا دربر گیر و در آغوشت نه که دیگر توانی برای در بر گرفتنت ندارم

    بازگرد زیبای من که این نامه نگار حقیر چشم در راه توست و نام تو بر لبانش...دوستت دارم

     

     

      تو باعث شدی یه چیزیرو بفهمم .

        بفهمم عشق یعنی چی ...

        بفهمم دل کجاست ...

        بفهمم وقتی کسی عاشق میشه

         چه  حالی داره ...

        بفهمم درد عشق چیه ...

        حالا می دونم ...

        میدونم عشق یعنی تشنگی .

        عشق یعنی نیاز .

        عشق یعنی التماس .

        عشق یعنی آرزو .

        عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن .

        عشق یعنی دویدن و نرسیدن .

        آره ، عشق یعنی نرسیدن.



  • کلمات کلیدی :
  • یکشنبه 87/10/15 ساعت 10:39 صبح
    نویسنده :  سمیرا

    خودکشی عاشقانه
    یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..تو باشی..منم باشم..

    کف اتاق سنگ باشه..سنگ سفید..
    تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..
    تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..منم اومدم نشستم جلوت..بهت تکیه دادم..
    با پاهات محکم منو گرفتی..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..
    بهت می گم چشماتو می بندی؟میگی اره بعد چشماتو می بندی ...
    بهت می گم برام قصه می گی؟ تو گوشم؟
    می گی اره..بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..
    یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..می دونی؟
    می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..
    یه ضربه عمیق..بلدی که؟
    ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم..تو چشماتو بستی..نمی بینی..
    من تیغو از جیبم در میارم..نمی بینی که..سریع می برم..نمی فهمی..
    خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی فهمی که..دستم می سوزه ..
    لبمو گاز می گیرم که نگم اااخ..که چشماتو باز نکنی..که منو نبینی..که نفهمی..
    تو هنوز داری قصه می گی..چه قشنگه..نه؟
    من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم..میریزه..
    رو زانوم..از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..نه؟
    حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..
    تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..
    می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت..
    می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..
    می بینی دیگه نفس نمی کشم..چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..
    می دونی؟من می ترسیدم خودمو بکشم..از سرد شدن ..از تنهایی مردن..
    از خون دیدن..میترسیدم..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..
    مردن خوب بود..ارومه اروم...گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم..
    که وقتی اشکتو میبینم چشماتو بوس کنم..بگم خوشگل شدیاااا..
    که همون جوری وسط گریه هات بخندی..گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..
    دل روح نازکه.. نشکونش..خب؟

     


    بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم                  همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم                               شدم آن عاشق دیوانه که بودم 

    در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید                                  باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید

    یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم                             پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم                                        تو، همه راز جهان ریخته در چشمان سبزت

    من همه، محو تماشای نگاهت                                    آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام

    خوشه ماه فرو ریخته در آب                                              شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب

    شب و صحرا و گل و سنگ همه دلداده به آواز شباهنگ                یادم آید ،  تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

    لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،                                        آب ، آیینه عشق گذران است

    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،                            باش فردا ، که دلت با دگران است !

    تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن                    با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ - ندانم

    سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم نتوانم                              روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد

    چون کبوتر، لب بام تو نشستم                                      تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ... 

    باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم                تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

    حذر از عشق ندانم ، نتوانم !                                          اشکی از شاخه فرو ریخت

    مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت ...                       اشک در چشم تو لرزید ، ماه بر عشق تو خندید

    یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم                   پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم  

    رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم                          نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

    نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم  ...                         بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

    می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

                            می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

     عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار

                                   روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

     آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت

                               غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

     دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر

                                 تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

     بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست

                            حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود

     لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم

                                          رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !

                                                   فریدون مشیری

     

                                         

     

     با تو از خاطره ها سرشارم.

                                 با تو تا آخر شب بیدارم

    . عشق من دست تو یعنی خورشید.

                                     گرمی دست تو را کم دارم . . .



  • کلمات کلیدی :
  • شنبه 87/10/14 ساعت 2:49 عصر
    نویسنده :  سمیرا

    به خاطر تو زیباترین ترانه ها را خواهم سرود و قشنگترین گلهای عشق را از بوته ی قلبم خواهم چید و به پایت

     خواهم ریخت زیبارویم قلبم به یاد تو می تپد و نگاهم تورا می بیند

     معبودم هنگامی که زندگیم به شبهای تیره و تار شباهت یافت

    زمانیکه مرگ را از دریچه ی قلبم به خود نزدیک می بینم

     عشق تو در اسمان تیره و ظلماتی وجودم تیرگی را از دست داده و روشن می شود

     در افق مقدس عشق تو   زندگی از دست رفته ام را باز می یابم  همیشه یاد تورا مونس تنهاییم قرار میدهم

    تا در تنهایی ام با یاد تو اشک بریزم  و همیشه عاشق تو باشم

                                                        تقدیم به  ابرک قله نشین دل بارانی ام....

    فردا اگر ز راه نمی آمد من تا ابد کنار تو می ماندم من تا ابد ترانهء عشقم را در آفتاب عشق تو می خواندم

    در پشت شیشه های اتاق تو آن شب نگاه سرد سیاهی داشت دالان دیدگان تو در ظلمت

    گوئی به عمق روح تو راهی داشت لغزیده بود در مه آئینه تصویر ما شکسته و بی آهنگ موی تو رنگ ساقهء

    گندم بودموهای من ، خمیده و قیری رنگ رازی درون سینهء من می سوخت می خواستم که با تو سخن گوید

    اما صدایم از گره کوته بود در سایه، بوته هیچ نمی روید ! زآنجا نگاه خستهء من پر زد آشفته گرد پیکر من

    چرخیددر چارچوب قاب طلائی رنگ چشم (( مسیح)) بر غم من خندید دیدم اتاق درهم و مغشوش است


    در پای من کتاب تو افتاده سنجاق های گیسوی من آن جا بر روی تختخواب تو افتاده از خانهء بلوری ماهی ها


    دیگر صدای آب نمی آید فکر چه بود گربهء پیر تو کو را به دیده خواب نمی آمد بار دگر نگاه پریشانم


    برگشت لال و خسته به سوی تو می خواستم که با تو سخن گوید اما خموش ماند به روی تو آنگه ستارگان

    سپید اشک سوسو زدند در شب مژگانم دیدم که دست های تو چون ابری آمد به سوی صورت حیرانم دیدم

     که بال گرم نفس هایت سائیده شد به گردن سرد من گوئی نسیم گمشده ای پیچید در بوته های وحشی

    درد من دستی درون سینهء من می ریخت سرب سکوت و دانهء خاموشی من خسته زین کشاکش دردآلود

     رفتم به سوی شهر فراموشی بردم ز یاد اندوه فردا را گفتم سفر فسانهء تلخی بود ناگه به روی زندگیم

    گسترد آن لحظهء طلائی عطرآلود آن شب من از لبان تو نوشیدم آوازهای شاد طبیعت را آن شب به کام

     عشق من افشاندی ز آن بوسه قطرهء ابدیت را....                                    ( فروغ فرخزاد)

                                 

                                                                                      

     



  • کلمات کلیدی :
  • جمعه 87/10/13 ساعت 3:54 عصر
    نویسنده :  سمیرا

     

    کاش می دانستم چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست

    اه وقتی که تو لبخند نگاهت را میتابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی

    اه وقتی که تو چشمانت ان جام لبالب جانداری جاندار را سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی 

    موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد

    دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه ی رنگین پرپر

     من در ان لحظه که چشم تو به من می نگرد  برگ خشکیده ایمان را در پنجه ی باد رقص شیطانی خواهش را در اتش سبز

    نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر  احتزاز ابدیت را می بینم

    بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست  احتزاز ابدیت را یارای تماشایت نیست

    کاش میگفتی چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست

                                                             



  • کلمات کلیدی :
  • پنج شنبه 87/10/12 ساعت 3:27 عصر
    نویسنده :  سمیرا

    همه را می شنوم میبینم

    من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم

    ای سراپا همه خوبی همه وقت همه جا

    من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

    تو بدان این را تنها تو بدان توبیا

    تو بمان با من تنها تو بمان

    جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب

    من فدای تو به جای همه گلها تو بخند

    فریدون مشیری

                                                        

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • چهارشنبه 87/10/11 ساعت 12:3 عصر
    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    زندگی من
    دوستت دارم
    عاشقانه های من
    پیام
    من و تو
    جزتو...
    تو را میخواهم
    [عناوین آرشیوشده]
    فهرست
    108562 :کل بازدیدها
    12 :بازدید امروز
    1 :بازدید دیروز
    درباره خودم
    قلب عاشق من
    مدیر وبلاگ : سمیرا[38]
    نویسندگان وبلاگ :
    حامد[1]

    لوگوی خودم
    قلب عاشق من
    لینک دوستان
    manna
    حباب زندگی
    آواز یزدان و ایزدان
    عشق خاموش
    یه پرنوشت پر از نوشته
    فراگیر
    فریاد عشق
    غزل عاشق
    شب برفی
    درد دل
    زلال عشق
    شب های برفی من وتو
    ویرونه ها...
    اگهی وب و درج اگهی رایگان
    درد دل عاشقانه
    DEADEN RAPER
    اشتراک
     
    آرشیو
    آذر 1387
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    اسفند 1388
    فروردین 89
    طراح قالب