برای تو می نویسم برای مهربانی چشمانت برای صمیمیتی که در کلامت موج می زند
برای تو می نویسم برای لبخند شیرینی که روی لبانت نقش می بندد
برای تو می نویسم و برای نهال مهری که در سینه پرمهرت می روید
فقط برای تو می نویسم که صدایت زیباترین ترانه هستی است و برای نامت که پراز رازورمز زیبایی است
تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی
می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم
شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش من که شب بودم وشب هستم و شب خواهم بود
به امیدی که تو فانوس شب من باشی مهربانم اگر همه پنجره ها با من غریبه شوند هراسی نیست !
چشمهایت دریچه ای رو به طلوع آرزوهایم می باشد
عشق مهربونم
گفتی چه نگاه با محبتی داری گفتم می خواهم که از دریای محبت نگاهت
قطره ای بر کویر چشمانم بریزم گفتی تو دریای معرفتی
گفتم من قطره ای از دریای معرفت توهستم گفتی وفا از که آموختی
نگاهت کردم ودر سکوتم تو رااشاره کردم
گفتی عشقم را می پذیری
گلی را به طرفت نشانه رفتم و گفتم
تو برایم قصه هایی از عشق سراییدی
به من قصه باران آموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست
ونگاهم به باران توافتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کرد
به تو و داشتن تو میبالم که در نهایت معرفت و مهربانی عشق پاکت
را به من هدیه داده ای و من قلبم را بزرگترین سرمایه ام را بایک دنیا عشق به تو
تقدیم می کنم